آموزش دروس مطالعات علوم اجتماعي مطالب مربوط به دروس دوره راهنمايي مانند تاريخ وجغرافيا و اجتماعي و مطالب جالب مانند ديگر همچون مقاله يا تحقيقات دانش آموزي پاور پووينت ها و عكس هاي آموزشي
| ||
|
در محوطه نقش رستم، روبروي كوه بناي سنگي چهار گوش و پله داريست كه اصطلاحاً «كعبه زرتشت » نام گرفته است. اين وجه تسميه بسيار جديد و غير علمي است و از صدو پنجاه سال بيشتر عمر ندارد. پيش از آن نام محلي «كرناي خانه»يا «نقاره خانه» بود، و از آغاز سده نوزدهم اروپائيان آن را ديده اند و بخاطر اينكه درونش از دود سياه شده بود، آنرا بناي ويژه پرستش آتش شمره اند، و چون زرتشتيان را به اشتباه آتش پرست مي خواندند بنا را هم بدانان نسبت داده (آتشگاه زرتشتيان) دانستند. ايرانيان كه تازه به شناخت و آثار تاريخي خود آغاز كرده بودند اين تعبير فرهنگي را هم از اروپائيان پذيرفتند. و از سوي ديگر چون شكل بنا مكعبي بود (در آن موقع هنوز پاي بنا حفاري نشده بود و بلنديش بسيار كمتر بود) و سنگهاي سياهي كه در زمينه سفيد ديوارهاي آن نشانده شده، يادآور «سنگ سياه»كعبه مسلمانان بود. آن را «كعبه زرتشت» خواندند. اكنون دانسته شد كه در دوره ساساني؛ نام بنا ظاهراً بن خانك(خانه اصلي –خانه بنيادي بوده است و اين اصطلاح در سنگ نبشته كرتير (موبدان موبد ايران در حدود 280 ميلادي) منقور بر ديوارهاي بنا آمده است، از اسم آن در دوره هاي پيش پيشتر هيچ آگاهي نداريم. با آنكه مي دانيم «كعبه زرتشت» نامي بي منطق و گمراه كننده است بخاطر رواج عامي كه دارد ناچاريم آن را بكار بريم، ولي براي اينكه قدم اول در رد آنرا برداشته باشيم همه جا نام بن خانه را آورده و در دو كمان كعبه زرتشت را اضافه مي كنيم. ب- توصيف برج «بن خانه (كعبه زرتشت») از سنگ آهك سفيد مرمر نماي ساخته شده كه در ديوارهاي آن طاقچههاي مصرسي از سنگ سياه نشان د اده اند. سنگ آهك خاكستري را از همان نزديكي، احتمالاً از كنار «آتشدانهاي ساساني» آوردده اند، و امروزه بر اثر باد و باران و آفتاب، در برخي جاها كهنه شده رنگ خاكستري و يا قهوهاي باز يافته است.قطعات سنگها را برزگ و بيشتر مستطيلي تراشيده اند و بدون ملاط بر هم نهاده اند و در برخي از جايها –مثلاً در بام –سنگها را با بستهاي دم چلچله اي بهم دوخته اند. اندازه سنگها از 48*10/2*90/2 متر تا 56*08/10*10/1 متر فرق مي كنند اما در ديوار غربي تخته سنگي كار گذارده اند كه 404 متر بزرگي دارد. چهار پارچه سنگي مستطيلي بزرگ با محور شرقي –غربي سقف را مي پوشاند؛ هر كدام از ا ينها 30/7 متر طول دارند و با بستهاي دم چلچله اي بهم پيوسته اند. در بر هم نهادن سنگهاي بنا شيوه «قاب نما كردن» بكار برده اند يعني حاشيه هاي دو سطحي را كه مي خواسته اند روي هم بگذارند همواره ساخته اند و ميانشان را زبره تراش باقي گذارده اند تا خوب رويهم جفت شوند اما رويه همه سنگها را بدقت تراشيده و پاك كرده اند. در رده بندي سنگها نظم دقيقي مراعات نشده، و در پارهاي از جايها 20 رده و در برخي از قسمتهاي ديگر 22 رده سنگ بر روي هم نهاده اند تا به سقف رسيده اند. به همين ترتيب است كه سنگهاي اين بنا را بايد «گونه گون» توصيف كرد نه «منظم و يكنواخت» هر جا كه در سنگ اصلي خطا و عيبي بوده آن قسمت را برداشته اند و با وصله ظريف پر كرده اند، كه برخي از آنها هنوز سرجا مانده اند. براي اينكه يكنواختي و يك رنگي بنا زياد مشخص نشود، دو تنوع معماري در آن داده اند. دوم اينكه در قسمت بالا و مياني ديوارها، گوديهاي مستطيلي كوچكي كنده اند كه ظرافت خاصي به چهره بنا مي دهند. سنگهاي سياه را احتمالاً از «كوه مهر» تخت جمشيد (= كوه رحمت)آورده اند، و در سه رديف بترتيب زير در ديوارها قرا داده اند: در بالا زير سقف، در جبهه شمالي يك طاقچه كوچك مستطيلي، و دو طاقچه مثل آن در هر يك از جبهه هاي ديگر؛ در سه متري زير سقف، دو طاقچه بزرگ مربعي در سه جبهه و يك طاقچه كوچك مسطيلي در جبهه شمالي؛ در 6 متري زير سقف، دو طاقچه مستطيلي متوسط در سه جبهه و يك در بزرگ مستطيلي در جبهه شمالي. يك پلكان سي پله اي ( هر پله بدرازاي 2 تا 12/2 متر؛ پهناي حدود 26 سانتي متر و ارتفاع 26 سانتي متر)در سينه ديوار شمالي تعبيه كرده اند كه به آستانه درگاه ورودي مي رسد بدين ترتيب، بخوبي مشخص است كه مي خواسته اند به بنا صورت يك برج سه طبقه را بدهند كه هر طبقه هفت در و دريچه داشته باشد، اما فقط يك در را حقيقي درست كرده اند و بقيه را بصورت «پنجرههاي كور» بي منفذ نگه داشته اند. زير بنا يك سكوي سه پله ايست.پله نخستين 27 سانتي متر بالاتر از كف اصلي زمين ميرسد و ارتفاع خود برج كه از پله سومي آغاز مي شود، 77/12 متر مي باشد ولي با احتساب پلههاي سه گانه سكو، اين ارتفاع به 12/14 متر مي رسد. قاعده خود برخ به شكل مربعي است كه هر ضعلش 30/7 متر درازي دارد. سقف بنا رو به درون صاف و هموار ميرسد اما از بيرون شيب دو جانبي مختصري دارد كه از خانه ميانه بام شروع مي شود. هر سمت بنا رخ بامي نشان مي دهد كه هفده سر تير بصورت دندانه دندانه از آن بيرون زده است. در گاه ورودي اصلا 75/1 متر بلندي و 87 سانتي متر پهنا داشته است و بالاي آن سر دري با لبه برجسته نيم كروي و دوجانب انحنادار گذارنده بوده اند و روي اين، تاجي با دو گوشه بالا آمده، كه بدان شكل تشتي كم ژرفا را مي داد. در دو لنگه اي و بسيار سنگين بوده است و جاي پاشنههاي پائيني و بالايي هر لنگه در سنگ كنده شده و بخوبي معلوم است.برخي پنداشته اند كه جنس دراز چوب بوده است اما يك قطعه از در سنگي بناي معروف به «زندان سليمان» در پاسارگاد،كه درست «بنخانه (كعبه زرتشت)» مي بوده است- پيدا شده، و معلوم مي دارد كه در اين يكي هم از سنگ بوده است. اين در منفرد به ا طاقي هدايت مي كرده كه چهار گوش است (74/3*72/3 متر)و بلنديش به 5/5 متر مي رسد و قطر ديوارهايش بين 54/1 و 62/1 متر مي باشد. ج:تاريخ در اينكه «بنخانه (كعبه زرتشت)» از دوره هخامنشي است هيچ ترديدي نمي توان كرد، وهمه قرائن گواهي مي دهد كه در آغاز عهد هخامنشي ساخته شده است: بكار بردن سنگهاي سياه در زمينه سفيد، از مشخصات معماري پاسارگاد پايتخت كورش بزرگ است. بستهاي دم چلچهاي بيشتر به دوره داريوش و خشيارشا تعلق دارند، و شيوه «قاب نما كردن» سنگها از اوايل دوره تخت جمشيدي شناخته اند. در و درگاه ورودي بنا همانند در و درگاه ورودي آرامگاه هخامنشي مي باشد كه بهترينشان را در آرامگاه درايوش داريم. (بنگريد به صفحه همين كتاب). طرز چيدن سنگها –بدون نظم و بدون ملاط–نيز نخستين قسمتهاي سكوي تختجمشيد را كه در زمان داريوش ساخته شده، بياد ميآورد بويژه سنگ بزرگي كه در ديوار جنوبي تخت جمشيد كار گذاشتهاند و بر روي آن چهار كتيبه از داريوش بزرگ منقور است، تقريباً درست به اندازه سنگهائي است كه بر سقف «بن خانه (كعبه زرشت)»مي شناسيم كه در پاسارگاد است و به «زندان سليمان» مشهور مي باشد. اكنون از اين بناي اخير فقط ديوار غربي و قسمتي از ديوارهاي سه جانب ديگر باقي مانده. «زندان سليمان» را هم از آغاز دوره هخامنشي ميدانند و معمولا معتقدند كه «بنخانه (كعبه زرتشت)در شهر پارسه توسط داريوش ساخته شد تا جانشين «زندان سليمان» در پاسارگاد كه كورش ساخته بود،شود د- مورد استعمال اشميت لب مطلب را درمورد اهميت «بن خانه (كعبه زرتشت)» با اين سخن ادا كرده است: «برج واقع در نقش رستم، حتي در وضع نابسامان و پريشان كنونيش، يك بناي شكوهمند عظيم است، ظاهر پر جلال و صلابت معماريش، كه حتي از كاخهاي هخامنشي هم سراست، آن را بعنوان يك بنائي مشخص ميكند كه توسط پادشاهي ساخته شده باشد. كوشش فوقالعاده اي كه براي آوردن اين شاهكار معماري لازم بوده انجام شود،تنها براي ساختن يك اطاقك تاريك و منفردي بكار رفته است كه بر شالوده اي پر وگران و سنگي بالا آورده اند. ازاين گذشته، اين واقعيت كه مدخل يكتا اطاق اين بنا را با دري سنگين و دولنگه مي بستند يا مي توانستند بست، مبين آن است كه محتويان آن را ميبايست از دستبرد و آلودگي نگهدار باشند». با اين مقدمه فهميدن اينكه چرا مورد استعمال اين بنا مورد بحث بوده، آسان است. يك- آتشگاه ظاهرا انگلبرت كمپفر نخستين كسي است كه سي صد سال گذشته اين بنا را «آتشگاه» خوانده است و پس از وي جيمس موريه و رابرت كرپرتر در اوائل سده نوزدهم اين عقيده را تقويت كرده اند. چنان مي نمايد كه اينها پس از رفتن بدرون اطاقك بنا، ديده اند كه قسمتهايي از ان بويژه گوشه جنوب غربي، از دود سياه شده است، و پنداشتند كه در آنجا آتش مقدس روشن بوده، در حاليكه همه مي دانند كه اين بنا بارها مأمن چوپانان و راهگذاران شده است و در نتيجه آتش آنان سياه گشته. بعدها يوستي، جكسن، گيرشمن، و اردمان و اين اواخر اشميت و شيپمان فرضيه «آتشگاه بودن» «بن خانه كعبه زرتشت)» را توقيت كرده اند و استدلالاتي پيش كشيده اند كه اهمشان چنين اند. 1-داريوش بزرگ در كتيبه بيستون(ستون يكم، سطر63،63) مي فرمايد: «آيهدنه هايي را كه گئوماته مغ خراب كرده بود، من باز مانند پيش آباد كردم» و چون آيه دنه معني پرستشگاه مي دهد و در متن بابلي همان كتيبه بجاي آن «خانه خدايان» نوشته اند، پس در زمان كورش و كمبوجيه «معابدي»بوده است كه گئوماته مغ ويران كرده و داريوش مثل همان را باز ساخته است، و چون «زندان سليمان» در پاسارگاد متعلق بدوره اول هخامنشي است ويران شده و درست مثل آن را در عهد داريوش در نقش رستم هم ساخته اند، پس بايد نتيجه گرفت كه آن هر دو بنا «معبد» و يا آيه دنه مذكور در كتيبه بيستون مي باشد، و از آنجا كه «معبد» در ايران زمان داريوش، جز براي آتش مقدس، براي چيزي ديگر نمي توانست باشد، پس اينها همه آتشگاه بودهاند.< ;/span> 2- «بنخانه (كعبه زرتشت)» پس از بر افتادن هخامنشيان بخوبي حفظ مي شده است وگرداگرد آن را پاك نگه داشته اند بطوريكه خاك و سنگ كناره آنرا پر نكرده بود و در آغاز دوره ساساني،شاپور يكم بر روي آن مهمترين سند تاريخ ساساني را نقر كرد و كرتير (موبدان موبد ايران) هم بر آن سندي مذهبي از خود بيادگار گذارد. اينها نشان مي دهد كه اين بنا از نظر ديني براي مزدا پرستان ايران اهميت داشته است. از سوي ديگر، روي سكههاي برخي از پادشاهان فارس –كه نياكان ساسانيان بودند و ادعاي جانشيني هخامنشي را داشتند و لقبشان «نگهبانان آتش»بود –بنائري را نقش كرده اند كه يقيناً آتشگاه بوده، و آتش شاهي را بر فراز آن يا در درون آن نگهداري ميكرده اند و چون اين بنا سكويي دو پله دارد، و دو در آن شبيه و همانند «بنخانه (كعبه زرتشت)» است و چون آتشگاه شاهي پادشاه پارس بوده، و اينان در استخر مركز داشتهاند، پس همان «بنخانه (كعبه زرتشت)» است كه بر سكههايشان نموده شده، و بر روي سقف همين بنا ست كه سه آتشدان گذارده اند و پادشاه پارس جلو آن ايستاده عبادت مي كنند، و آن سويش شهرياري ايرانيان بر افراشته مي باشد. 3- هر دو بناي «بنخانه (كعبه زرتشت)»و «زندان سليمان» داراي سي پله بوده اند كه معلوم مي دارد، هدف ازساختن اطاقكشان آن بوده كه مرتب بازديد شود، و اين وضع با «آتشگاه» بودن آنها مناسبت مي افتد، اما اگر اينها آتشگاه نباشد، آنوقت مشكل ميتوان باور كرد بناهايي چنان صلب و محكم و تك اطاقه را براي هدفي ديگر غير از تدفين شاهان در آنها ساخته بوده باشند، و چون وجود پلكان براي آرامگاهها –كه مخصوصاً مي خواستند دور از دسترس مردم باشد –مناسبتي ندارد، نمي توان آنها را آرامگاه دانست و ناچار بايد به «آتشگاه» تعبيرشان كرد. اما اين استدلالات پذيرفتني نيستند، بدليل زير: آيته دنه تنها به معناي «جاي پرستش» است و اين جاي پرستش لزومي ندارد كه معبد باشد. هر كس اصطلاح اسلامي «بيت الله» = بيت خدا را كه براي مسجد بكار مي رود، به زباني ديگر ترجمه كند مفهوم اصلي آن گم ميشود و مسلمانان به داشتن معبد متهم خواهند شد. هر كس در ايران كنوني با اين موضوع آشنا است كه در خانه ما يك اطاق تمييزي را معمولا براي عبادت و مواقع مهم محفوظ داشته، بدان نمازخانه مي گويند كه اگر ترجمه اش كنند «محل عبادت = معبد معني خواهد داد و اصالتش از ميان خواهد رفت. بهمين ترتيب وقتي ما در زبان فارسي كنوني مجسمه خدائي را «بت» مي خوانيم وخانه بتي «بت خانه»، عموما از اين نكته غافليم كه «بت»شكل تحول يفته «بودا»مي باشدو «بتخانه» به معناي «خانه بودا».و وقتي مي گوئيم «بتخانه زئوس در آتن»، مقصومان اين نيست كه بگوئيم «خانه بودائي زئوس در آتن»؛ به همين منوال، وقتيكه مي گوئيم مترجم بابلي كتيبه بيستون واژه فارسي باستان آيه دنه را –كه به زبان داريوش تنها «جاي پرستش»معني مي داد –به زبان خودش به «خانه خدايان ترجمه مي كرد براي اين بود كه در تصور او، انجام پرستش بدون رفتن بخانه اي كه پدرانش براي خدايان تجسم يافته خود ساخته بودند ميسر نمي شد. پس لازم نيست سخن داريوش را مدرك وجود «خانه خدايان = خانه آتش = آتشگاه»معبد مانند انگاريم،بلكه «اجاق خانه كسي را كندن» «و نماز خانه» كسي را ويران ساختن نشانه كندن دار و ندار و بارو باغ و خانه او مي باشد و گئوماته كه بر ضد بزرگان هخامنشي كار مي كرد ناچار دار و ندار و خانه و زندگي ايشان را به ويراني و نابودي مي كشاند و اجاق خانوادگيشان را پر مي كند. از سوي ديگر، در پاسارگاد و روي آرامگاهها و مهرها مي بينيم كه آتشدانهاي حامل آتش شاهي در فضاي آزاد نهاده مي شدند، و از منابع تاريخي مي دانيم كه آتش شاهي را در آتشداني قابل حمل پيشاپيش پادشاه مي بردند، و هيچگاه نديده و نخوانده ايم كه هخامنشيان نخستين آتش شاهي خود را در اطاقي تاريك و بي روزنه نگه داشته باشند كه بي باز گذاردن درش، آتش را روشن نگه نمي داشتتند و چون بخاطر مي آوريم كه پادشاهان همواره در پيش آتشداني نموئه شده اند كه آتش مقدس را در آن شعله ور است، نمي توانيم بپذيريم –همچنانكه كرزن و هرتسفلد و سامي و بويس متذكر شده اند كه آنهمه هزينه و زحمت براي آن بخرج رفته باشد كه اطاقكي بسازند كه در آن آتش را فروزان نگه نمي توانستند داشت. 3- پلكان براي قبرها و هر بناي ديگر هم لازم است ، و سكوي شش پله اي آرامگاه كورش در اين مورد نمونه خوبي است كه اگر چه پله هاي بلند دارد ، ولي به هر حال با اندكي دشواري ميشود ، از آن بالا رفت . قبور بي پله را از زمان داريوش به بعد ساخته اند، و يك قبر ديگر هخامنشي كه احتمالا آرامگاه كورش چوان است . در ناحيه سر مشهد فارس مي شناسيم كه در آن از رويه زمين كمتر از يك متر فاصله دارد . برخي آرامگاههاي ايراني –ليسيه اي هم پله دار درست شده اند.
دو- آرامگاه كساني كه دلائل هواداران ((آتشگاه)) بودن اين دو بنا را نمي پذيرند بيشتر بر آنند كه اينها ((آرامگاه )) بوده اند چون از نظر ريخت ، صلابت معماري و داشتن يك اطاق كوچك با دري بسيار سنگين ، به آرامگاه كورش و برخي از آرامگاههاي ليسيه و كاريه شبيه است ، و آريستوبولوس (از همراهان اسكندر ) بهنگام توصيف پاسارگاد ( به نقل آريان و استرابو از وي ) از آرامگاه برج مانند كورش در ان جا سخن ميراند ، كه در آرامگاه كورش را معلوم شده بدانيم ، ناچار بايد برج ديگر يعني (زندان سليمان ) را هم آرامگاه شاه ديگري مثلا كمبوجيه انگاريم ، و چون اين يكي همانند ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) برج مانند است ، ناچاريم بناي اخير را هم منتسب به يكي از همعصران كورش و داريوش بدانيم . از اينها گذشته ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) در پنجاه قدمي آرامگاه هايي است كه همان قدمت آن را دارا هستند و بعدها هم همه را توسط زنجيري از استحكامات از بقيه قسمتهاي نقش رستم جدا ميكرده اند و اين مي رساند كه در اصل همه آنها از يك نوع بوده اند و مورد استعمال مشابهي داشته اند ، بعبارت ديگر ، همه منجمله همين ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) مدفن بزرگان هخامنشي بوده اند . چند دليل ديگر براي آرامگاه بودن ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) و مالا (( زندان سليمان )) ميتوان آورد . يكي وجود واحدهايي سه تايي و هفت تايي است كه در آرامگاههاي هخامنشي مي يابيم :مثلا اطاقكهاي سه قبري آرامگاه ها آنها را با ((سه طبقه )) نمودن ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) و سه پله اي بودن سكوي آن ارتباط مي دهد . و هفت دريچه هر طبقه هر بنا يادآور ((هفت آزاده پارسي )) روي آرامگاهها و ((هفت طبقه )) بودن آرامگاه كورش مي باشد . سوم اينكه اشميت متوجه شده است كه در دوره اسكندر و يا كمي بعد از وي ، دزدان به طمع دستيابي بر گنج ، نقبي در ديوار حافظ ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) زده اند ، و بعدها هم دزداني ديگر آن را ناقص كرده اند تا آنچه را درونش باشد بدزدند . اين كار مناسبت فراوان دارد با شكستن آرامگاهها و دزدي ازآنها كه در زمان اسكندر باب شده بود و اگر كنج و مالي در ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) سراغ نمي رفت دزدان به شكستن آن تحريك نمي شدند .
سه- گنج خانه شايد گنج بنا عده اي را بر آن دارد كه آن را به نوعي (( گنج خانه )) تعبير كنند . اين موضوع در سال 1871 توسط جرج راولينسن مطرح شده است .، وي پس از رد قبر بودن ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) و (( زندان سليمان )) و با توجه به گفته آريانوس (آناباسيس ،كتاب ششم ،بند 29 ،پاره 4 و پس از آن ) در باب گنج كورش در پاسارگاد ميگويد شايد اين دو بنا ((كنج خانه )) بوده اند و مي افزايد :خصوصيات معماري دقيق و محكم و صلب آنها و اندازهشان و سنگين و مستحكم بودن در منفردشان و اينكه رسيدن به اطاقكشان دشوار بوده ، همه با قبول فرضيه ((گنج خانه )) بودن آن به آساني تعبير مي شود . نظر راولينسن چندان هواداري نيافت ، اما چندي پيش استاد هنينگ هم اين فرضيه را با دلائلي تازه عنوان كرد . وي توجه داد كه: بر روي ديوارهاي ((بن خانه (كعبه زرتشت) )) سنگ نبوشته بزرگي از شاپور يكم منقور است كه درآن شرح دلاوريهاي خود و پنهاوري شاهنشاهيش را ميدهد و از كساني ياد مي كند كه به نيايش و پدرش و خودش خدمت كردند ، و براي عده اي از آنها (( آتش )) مقدس نشانده بودند و اعمال فديه و نياز انجام داده . در پايين اين كتيبه ، نبشته ايست از كرتير ، مبدان موبد زمان شاپور و بهرام اول و بهرام دوم ، كه در سطر دوم و سوم آن آمده است . «و این آشتهای چند گانه و انجام فرایضی که در سنگنوشته ( یعنی سنگگهداری منشورها و اسناد دینی بکار میرفته که در میانشان نه تنها فرمانهای گوناگون –که کریتر آنچهنان به ذکرشان شوق دارد-وجود داشته،بلکه احتمالاً شامل نسخه اصلی اوستا هم میشده است.بجاست یاداو رشویم که "کوه نقش"وازه بن خانه ناچار بر بنائی که سنگنوشته را بر ان کنده اند، یعنی بنای منشور به "کعبه زرتشت" اطلاق شده است. می توان گمان برد که "بن خانه" برای نگهداری منشورها و اسناد دینی به کار میرفته که در میانشان نه تنها فرمانهای گوناگون –که کریتر آنچنان به ذکرشان شوق دارد-وجود داشته،بلکه احتمالا شامل نسخه اصلی اوستا هم میشده است.بجاست که یادآور شویم که "کوه نقش رستم"در پارینه "کوه نبشث"یعنی کوه نبشته ها(ی مقدس)نام داشت زیرا در /انجا اوستا را نگه می داشتند(فارس نامهء ابن بلخی،ص 49 و بعد) و ممکن است اصطلاح پهلوی "دژ نپشت"(دژ نبشته ها(ی مقدس)) در مورد همین "کعبه زرتشت" بکار میرفته است.جمله بالا چنانکه باید در کتیبه دیگر کریتر در نقش رستم که روبروی "کعبه"است،مذکور افتاده( سطر 6 و7)،ولی همانگونه که انتظار باید داشت ، در کتیبه مشابهء وی بر صخرهء دور دست سر مشهد نیامده است" در اینکه "بن خانه(کعبه زرتشت)"در زمان ساسانیان اهمیت دولتی و ملی و دینی بسیار داشته است، جای انکار نیست چون وجود سنگ نبشته های منقور بر آن را جز با قبول این اصل تعبیر نمی توان کرد.حتی بسیار محتمل می نماید که مقصود ا ر"دژ پشث "(در فارس نامه دز نفشت) واقعاً همین بنا بوده استزیرا اشمیت ثابت کرده که گرد محوطه مقدس نقش رستم باروئی از کنار آرامگاه خشایارشاه تا گوشه خارجی نقش اردشیر یکمکشیده بودند که از قرائن معماریش آ ن را باید دژی ساسانی دانستکه " بن خانه(کعبه زرتشت)" را هم محفوظ میداشته است.از این گذشته اشمیت متوجه شده که در تمام دوره سلوکی و اشکانی و ساسانی ، کنار " بن خانه(کعبه زرتشت)"را تمیز و بی آلایش نگه می داشته اند و ناچار چیز بسیار گرانبهایی دران بوده است ه آن را بدانسان "دست نخوردنی"می شمرده اند، و چه چیزی ارجمندتر تر از اوستا؟معهذا می توان پذیرفت که ساسانیان نام و مورد استعمال اصلی این نبا را فاراموش کرده بودند و فقط چون انرا به پادشاهان ایرانی پیشین –که ادعای جانشینی شان را داشتند- نسبت می داندبعنوان گهواره نیاکان و خانه بنیادی پدران خویش نگاهش داشته،مقدسش می شمردند همچنانکه پارسه تخت جشید را هم محترم می شمردند و در انجا بابک و اردشیر و برادرش شاهپور را بر دیوار حرم خشایارشاه مصور کردهان ولی حتی اسم تچر را که بر دیوار ان کاخمنقور است نمی دانستند (این کلمه هنوز به صورت تزر و طرز در فارسی مانده است) و نام " پارسه (تخت جمشید)" را هم فراموش کرده بودند و وقتی که در زمان شاهپور دوم، شاهزاده ای ساسانی به تچر امد، در آنجا بزمی بنهاد و کتیبه ای فرمود بر دیوار آن بکنند و حتی برای روان سازندگان آن دعا کرد، ولی تخت جمشید را "صد ستون" خواند نه بنام اصیلش ، که آن را نمی دانست. " بن خانه(کعبه زرتشت)"ممکن است به واقع" دژ نپشت" ساسانی باشد،اما قدمت این مورد استعمال را بآسانی نمی توان بالاتر از عهد ساسانی برد،چه ظاهراً اوستای مدون در آن زمان وجود نداشت و سرودهای مقدس را با کمال دقت سینه به سینه نقل میکردند و اگر در دوره اشکانی این سرودها را جمع آورده باشند، چون اشکانیان در فارس نفوذ چندانی نداشتند، مطمئناً مجموعه مدون مقدس را در دل استخر پارس نمی نهادند. پس اگر اسناد دینی در این بنا گذارده بوده باشند، کار نخستین ساسانیان بوده است. با این قرائن چاره ای نیست جز اینکه " بن خانه(کعبه زرتشت)"را یک آرامگاه هخامشی بدانیم که در دوره ساسانی از آن بعنوان مکانی همانند"گنج خانهء اسناد دینی"استفاده کرده اند.اما چون آرامگاه داریوش و کورش معلوم است، باید دنبال کسی بگردیم که در زمان آن دو نفر زیسته باشند(چون تاریخ"بن خانه(کعبه زرتشت)"به عهده داریوش می افتد)،و به اندازه ای هم مهم بوده باشد که چنین بنای باشکوهی برای وی ساخته باشند. از سخن آریستو بولوس (به نقل آریان از وی)در مورد آرامگاه برج مانند کورش در پاسارگاد،احتمال می توان داد که برج معروف به "زندان سلیمان"آرامگاه کمبوجیه ،گشاینده مصر، می بوده است. از سوی دیگر قراینی داریم که می رساند پدر و مادر داریوش بهمراه وی در دل کوه مدفونند، پس تنها یک نفر از هخامنشیان برازنده چنین آرامگاهی می ماند ، و آن شاهزاده بردیا پسر کوچک کورش استکه کمبوجیه پنهانی او را کشت و گئوماتهء مغ به نام وی تاج و تخت هخامنشی را ربود، اما داریوش، بعنوان "کین آور" بردیا گئوماته و یارانش را برانداخت و پادشاهی را به دودمان هخامنشی بازگرداند. نباید فاموش کنیم که یک خواهر بردیه به نام هئوتسا( در یونانی آتسا)شاهبانوی داریوش و مار خشایارشا بود، و یک خواهر دیگرشارتیستونه زن سوگلی داریوش بشمار میرفت، و تنها فرزند بردیه،شاهدخت پارمیس، همسر داریوش بود و فرزندی بنام آریه برده داشت که از سپهداران خشایارشا بود-درست است که بردیه پنهانی کشته شده بود،اما می توانستند به یادش آرامگاهی بسازند(یونانیان هم به یاد قهرمانانی که در جایهای دور مرده بودند، در زادگاهشان و یا در جاهایی دیگر قبر می ساختند)و یا بازمانده اش را به پارسه آورده در" بن خانه(کعبه زرتشت)"بخاک بسپارند. بنابراین استنتاج ما این است که" بن خانه(کعبه زرتشت)"آرامگاه بردیه بوده است و به فرمان داریوش بزرگ در حدود 515ق.م. ساخته شده، و بعدها ساسانیان آن را بصورت "گنج خانه اسناد" در آورده اند و در حمله عربها ناقص و شکسته شده است. نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: تاریخ برچسبها: علوم اجتماعیكعبه زرتشتنقش رستمآتشگاهآرامگاهگنج خانه [
] [ 12:25 ] [ فردانگار ] |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |